The Dream Chaser: The Boy Who Could Become a Dragon
در روستایی آرام و جادویی پسری به نام میکائیل زندگی میکرد که به موهای بنفش منحصربهفرد و چشمهای سفید عجیبش معروف بود. او مثل بقیه نبود. او رازی داشت او می تواند به یک اژدها تبدیل شود.#
میکائیل خوش قلب و خردمند بود. او از قدرت اژدهای خود مسئولانه استفاده کرد و به نیازمندان کمک کرد. امروز پدر و مادرش او را برای کاری فراخواندند که زندگی او را تغییر دهد.#
پدر و مادرش او را مأمور جمع آوری یک گیاه خاص کردند که فقط در بالای بلندترین کوه یافت می شود. سفر خطرناک بود، اما میکائیل شجاع و مشتاق کمک بود.#
همانطور که میکائیل صعود می کرد، با چالش های متعددی روبرو شد - جانوران وحشی، آب و هوای متلاطم، حتی رانش سنگ! اما او با به یاد آوردن ایمان والدینش به او، تلاش کرد.
سرانجام، میکائیل گیاهی را پیدا کرد که در نور ماه می درخشید. خسته اما پیروز، آن را برداشت و قول داد آن را به پدر و مادرش بازگرداند.
سفر برگشت به همان اندازه خطرناک بود، اما میکائیل تسلیم نشد. او اهمیت وظیفه خود و اعتماد والدینش را می دانست. #
وقتی برگشت پدر و مادرش خیلی خوشحال شدند. میکائیل آن روز نه تنها ارزش پشتکار را بلکه اهمیت اعتماد و مسئولیت پذیری را نیز آموخت.