زمان خواب شایان
در روستایی کوچک پسری کنجکاو و ماجراجو به نام شایان با مادرش زندگی می کرد. شایان هر شب هنگام خواب دست مادرش را می گرفت. مادرش آرزو داشت که بدون کمک او بخوابد.
یک شب، هنگامی که شایان دست مادرش را گرفته بود، به طرزی جادویی به دنیای رویایی پر از درهای بیشماری منتقل شد. هر دری به ماجراجویی متفاوتی منجر شد. شایان پر از هیجان تصمیم گرفت کاوش کند.#
شایان با احتیاط اولین در را باز کرد و خود را در جنگلی سرسبز و جادویی یافت. او با جغد عاقل سخنگو روبرو شد که او را به حل معما دعوت کرد. شایان مصمم بود و با دقت گوش داد.#
شایان با استفاده از هوش و خلاقیت خود معمای جغد را حل کرد. جغد که تحت تأثیر قرار گرفته بود، با یک کلید طلایی به او جایزه داد که قفل در دیگری را باز کرد. پسر مشتاقانه به سفر خود در دنیای رویا ادامه داد.#
شایان دری را باز کرد که به کتابخانه ای بزرگ منتهی می شد، پر از کتاب از تمام گوشه و کنار جهان. او می خواند و یاد می گرفت و احساس می کرد اعتماد به نفسش افزایش می یابد. او می دانست که دارد مستقل تر می شود.
همانطور که شایان در دنیاهای رویایی بیشتری سفر می کرد، با چالش هایی روبرو شد و دوستان جدیدی پیدا کرد. او آموخت که می تواند به تنهایی بر موانع غلبه کند، بدون اینکه دست مادرش را برای حمایت بگیرد.#
وقتی صبح روز بعد شایان از خواب بیدار شد، به استقلال خود احساس غرور کرد. آن شب دیگر نیازی نداشت که دست مادرش را بگیرد تا بخوابد. دنیای رویا به او نشان داده بود که چقدر قوی است.