یک روز در مدرسه، یک سگ در خانه: زندگی پرمشغله یک دختر جوان
صبح شلوغی برای دختر جوان بود. او زود بیدار شد، صبحانه خورد و برای یک روز دیگر در مدرسه آماده شد. او مشتاق یادگیری بود و نمیتوانست برای رسیدن به مدرسه صبر کند.#
دختر با اتوبوس به مدرسه رفت و دانشآموزان دیگر آن را احاطه کردند. او با دوستانش صحبت کرد و از سواری لذت برد. وقتی به مدرسه رسید، برای شروع روزش هیجان زده بود. #
در مدرسه، دختر یادگیرنده ای مشتاق بود و همیشه مشتاق شرکت در کلاس و پاسخ به سؤالات بود. او سخت کار کرد و روز خوبی داشت. #
بعد از مدرسه، دختر خسته بود. او تمام روز را سخت کار کرده بود و آماده بازگشت به خانه بود. او دوباره سوار اتوبوس شد و وقتی بالاخره به خانه رسید خوشحال بود. #
وقتی به خانه رسید، این دختر با سگ خانگی محبوبش روبرو شد که همیشه از دیدن او خوشحال بود. از اینکه دوباره همراه وفادارش در کنارش بود خوشحال بود. #
دختر و سگش شب را با هم گذراندند، بازی کردند، نوازش کردند و صحبت کردند. پایانی آرام و آرام برای یک روز شلوغ بود. #
آن شب دختر خوشحال و راضی بود و به خاطر همه شادی ها و درس هایی که در طول روز تجربه کرده بود، به خواب رفت. #