یک آرایش جادویی برای عرفانه
عرفانه دختر جوانی تخیل و خلاق بود که در روستایی کوچک و آرام زندگی می کرد. او فردی کنجکاو بود که اغلب سؤال می کرد و پر از رویا بود. یک روز آرزو کرد کاش می توانست ظاهرش را تغییر دهد و زیباتر شود. #
عرفانه تصمیم گرفت به دنبال راه حلی جادویی برای تحقق آرزویش باشد. او از اطراف دهکده پرسید که آیا کسی راه حل جادویی می داند یا خیر. در نهایت، او شایعه ای شنید که یک جادوگر پیر در جنگل نزدیک می تواند به او کمک کند. #
عرفانه راه افتاد تا جادوگر پیری را که در اعماق جنگل زندگی می کرد پیدا کند. پس از یک سفر طولانی و طاقت فرسا، او سرانجام کلبه او را پیدا کرد. در زد و جادوگر پیر جواب داد. #
جادوگر پیر از دیدن یک دختر جوان در خانه اش تعجب کرد، اما او را در داخل خانه پذیرفت. به او پیشنهاد نشست و علت آمدنش را پرسید. عرفانه خواسته خود را توضیح داد و از او کمک خواست. #
جادوگر پیر حاضر شد به عرفانه کمک کند و به او گفت که می تواند برای تحقق آرزوی او طلسم کند. او به او گفت که باید مراقب قدرت جادو باشد و به او در مورد عواقب سوء استفاده از آن هشدار داد. #
عرفانه از جادوگر پیر تشکر کرد و با تکان دادن دستش ناگهان انرژی شدیدی را احساس کرد. وقتی در آینه نگاه کرد، از دیدن یک نسخه جدید و زیبا از خودش شگفت زده شد. #
عرفانه دوباره از جادوگر پیر تشکر کرد و با تشکر از این تجربه به خانه بازگشت. او درس مهمی در مورد قدرت جادو یاد گرفت و به خود یادآوری کرد که هر چقدر هم که از بیرون زیبا به نظر می رسد فروتن بماند. #