روزی روزگاری در دهکده ای کوچک، ناتسومه، دختری با موهای مشکی و هایلایت های صورتی و چشمان سیاه زندگی می کرد. او کنجکاو بود که احساسات خود را درک کند و آنها را به دیگران ابراز کند.
ناتسومه تصمیم گرفت به دیدار بزرگان دهکده دانا برود که معتقد بود می تواند به او در درک احساساتش کمک کند و او را در سفر راهنمایی کند.
پیر دهکده به نگرانی های ناتسومه گوش داد و به او گفت: "پیدا کردن احساساتت مانند یافتن گنج های پنهان است. باید شجاع و صبور باشی."#
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.