گمشده در جنگل هارمونی
روزی روزگاری در دهکده ای آرام، دختری با موهای بلند طلایی و چشمان روشن زندگی می کرد. او یک خواهر کوچک به نام تانن داشت. آنها جدایی ناپذیر بودند و همیشه به دنبال ماجراجویی بودند. یک روز، آنها تصمیم گرفتند جنگل اطراف را کشف کنند.#
هنگامی که آنها به داخل جنگل می رفتند، ارتباط خاصی با محیط اطراف خود احساس می کردند. آنها گیاهان پر جنب و جوش و پرندگان آوازخوان دوست داشتنی را در حالی که دنبال یکدیگر می دویدند تحسین می کردند.
ناگهان متوجه شدند که گم شده اند. دختر نمی خواست تانن نگران شود، بنابراین شجاعت خود را جمع کرد و وانمود کرد که شجاع است. او گفت: "نگران نباش، تانن، ما به زودی راه خود را پیدا خواهیم کرد."
ADHD دختر، تمرکز بر روی کار را دشوار می کرد. او می دانست که باید انرژی خود را هدایت کند و خلاقانه فکر کند تا راهی برای بازگشت به خانه برای خواهر کوچکش پیدا کند.
دختر متوجه شد که آهنگ پرندگان بلندتر می شود. او یک ارتباط قوی با آهنگ آنها احساس کرد و تصمیم گرفت صدا را دنبال کند. او و تانن با دقت به آن سمت رفتند.
همانطور که آنها ملودی را دنبال کردند، خواهران خود را در ورودی جنگل یافتند. شهود و ارتباط آنها با طبیعت آنها را با خیال راحت به خانه هدایت کرده بود. تانن با سپاس خواهرش را در آغوش گرفت.
از آن روز به بعد، دختر جوان اهمیت مراقبت و محافظت از خواهر کوچکش را درک کرد. و هر دو می دانستند که ارتباط آنها با طبیعت و یکدیگر همیشه آنها را به خانه هدایت می کند.