کنجکاوی ویلبر حیوان خانگی
ویلبر حیوان خانگی همیشه یک فرد کنجکاو بود که مشتاق کشف و یادگیری چیزهای جدید بود. او روزهایش را به دویدن و بازی در جنگل می گذراند تا اینکه یک روز با چیزی مواجه شد که زندگی او را برای همیشه تغییر داد. #
ویلبر حوض کوچکی پیدا کرده بود و خانواده ای از اردک ها در آن شنا می کردند. ویلبر مجذوب اردک ها شده بود و با هیبت آنها را تماشا می کرد. او هرگز چیزی شبیه آنها را ندیده بود و از نزدیک تر شدن ناامید بود. #
ویلبر مصمم بود که از نزدیک با اردک ها برخورد کند و با احتیاط به لبه برکه نزدیک شد. به نظر می رسید که اردک ها حضور ویلبر را احساس کردند و شنا را متوقف کردند و با چشمانی کنجکاو به او نگاه کردند. #
ویلبر توسط اردک ها طلسم شد و خیلی زود متوجه شد که آنها موجوداتی دوستانه و بازیگوش هستند. او نگاه می کرد که آنها شیرجه می زدند و در آب می پاشیدند و ارتباط عمیقی با آنها احساس می کرد. #
ویلبر هر روز را با اردک ها می گذراند و بیشتر و بیشتر در مورد آنها یاد می گرفت. او مجذوب شخصیت ها و شیطنت های متفاوت آنها بود و پیوند خاصی با آنها احساس می کرد. #
ویلبر متوجه شد که جهان پر از موجودات شگفت انگیز است و او مملو از کنجکاوی و احترام تازه ای نسبت به دنیای اطرافش بود. او برای زمانی که با اردک ها گذرانده بود سپاسگزار بود و مصمم بود به کاوش در جهان ادامه دهد. #
کنجکاوی ویلبر حیوان خانگی چشمان او را به جهان و شگفتی های فراوان آن باز کرده بود. او فکر می کرد که در ماجراجویی بعدی خود چه موجودات شگفت انگیز دیگری را پیدا خواهد کرد و نمی توانست صبر کند تا بفهمد! #