کلید دزدیده شده
دكتر سعادت و دكتر حسابي از دوران كودكي با هم دوست صميمي بودند و هر دو آرزوي پزشكي موفق شدن را داشتند. با این حال، با بزرگتر شدن، دکتر حسابی از دکتر سعادت پیشی گرفت که باعث ایجاد حسادت در درون او شد.
یک روز دکتر سعادت نقشه ای کشید. او دکتر حسابی را به بهانه بیماری ساختگی در اتاقی از خانه اش زندانی کرد. دكتر سعادت كليد اتاق را در آزمايشگاه پنهان كرد و قصد داشت دكتر حسابي را پس از گرفتن عنوان "بهترين دكتر" در مراسمي معتبر آزاد كند.#
بدون اطلاع دکتر سعادت، یکی از همکاران آزمایشگاه آنها را تعقیب کرده بود و شاهد کل نقشه بود. این کارگر آزمایشگاه تصمیم گرفت همکاران خود را جمع کند و کلید مخفی را برای نجات دکتر حسابی پیدا کند.
گروهی از کارگران آزمایشگاه، بالا و پایین را در سراسر آزمایشگاه جستوجو کردند و سنگ تمام گذاشتند. در نهایت، کلیدی را که به خوبی پنهان شده بود، زیر یک اسلاید میکروسکوپ پیدا کردند.
كارگران آزمايشگاه با كليد در دست به خانه دكتر سعادت هجوم بردند و در اتاقي را كه دكتر حسابي در آن اسير بود با دقت باز كردند.
دکتر حسابی از این نجات قدردانی کرد و فهمید که حسادت دوستش را به چنین کاری سوق داده است. او دکتر سعادت را بخشید و به او کمک کرد تا ارزش دوستی و مهربانی را بر القاب و قدردانی ببیند.
پزشکان به کار با هم، درمان بیماران و حمایت از یکدیگر بازگشتند. آنها درس مهم مهربانی را آموختند و اجازه ندادند حسادت دوستی مادام العمر آنها را خراب کند.