کلبه کوچولوی گلناز و خاله هانیه
روزی روزگاری در روستایی آرام، دختر جوانی به نام گلناز با خاله مهربانش هانیه در کلبه ای کوچک زندگی می کرد که اطراف آن را باغ های زیبا احاطه کرده بود. آنها عاشق گذراندن وقت با هم و کمک به یکدیگر بودند.#
یک روز گلناز متوجه شد عمه اش غمگین است. او پرسید: "خاله هانیه، همه چیز خوب است؟" خاله پاسخ داد: "دلم برای اعضای خانواده مان که دور زندگی می کنند، تنگ شده است. ای کاش می توانستیم آنها را بیشتر ببینیم."
گلناز تصمیم گرفت برای عمه هانیه یک ملاقات خانوادگی غیرمنتظره ترتیب دهد تا نشان دهد چقدر به او اهمیت می دهد. او مخفیانه برای همه بستگانشان دعوت نامه فرستاد و از آنها خواست که به کلبه شان بیایند.
روز ملاقات گلناز از خاله هانیه خواست که لباس مورد علاقه اش را بپوشد زیرا قرار بود یک شب خاص با هم داشته باشند. عمه هانیه موافقت کرد و متعجب بود که چه شگفتی بود.#
وقتی در کلبه را باز کردند، خاله هانیه از اینکه دید همه اعضای خانواده شان در باغ جمع شده اند، از خوشحالی غافلگیر شد! چشمانش را باور نمی کرد و گلناز را محکم در آغوش گرفت و از او تشکر کرد.#
همه از جمع شدن خانواده، به اشتراک گذاشتن داستان و خنده لذت بردند. آنها متوجه شدند که چقدر مهم است که با هم بودنشان را گرامی بدارند و قول دادند که دیدارهای خانوادگی را به یک سنت تبدیل کنند.
آن شب خاله هانیه گلناز را روی تخت خواباند و زمزمه کرد: "ممنونم بابت این سورپرایز فوق العاده، خیلی دوستت دارم." گلناز لبخندی زد و جواب داد منم دوستت دارم خاله هانیه خانواده همه چیه#