کستیل و لوسیفر با پادشاه شیطان وارد نبرد می شوند
کستیل شجاع ترین فرشته و وفادارترین روح بود. او به دستور آسمان ها به دنیای انسان ها اعزام شده بود و مأموریتی بسیار مهم را بر عهده داشت - رویارویی با پادشاه شیطان لوسیفر و نجات جهان از سلطنت شیطانی او.
کستیل بدون اینکه بداند چه سرنوشتی در انتظارش است راهی سفر شد. او روزها سفر کرد و تنها امید و ایمان را با خود حمل کرد تا به مقصد رسید - شهر آریانا، جایی که پادشاه شیطان در آن زندگی می کرد. او با دیدن قلعه گسترده به خود لرزید، اما اکنون دیگر راه برگشتی وجود نداشت. او تمام شجاعت خود را جمع کرد و از کوه بالا رفت تا با دشمن خود روبرو شود.
کستیل در حالی که قلبش از شدت انتظار می تپید وارد قلعه شد. او در دروازه ها توسط خود پادشاه شیطان ملاقات کرد و با لبخندی شوم از او استقبال کرد. کستیل مصمم بود که شجاع بماند و به دنبال پادشاه شیطان تا اعماق قلعه رفت و نبرد شدیدی در گرفت.
کستیل شجاعانه جنگید، اما قدرت شیطان پادشاه بسیار بیشتر از قدرت او بود. با هر حمله، به نظر می رسید که قدرت کستیل کاهش می یافت، اما او حاضر به تسلیم نشد. او مأموریتی را که به او محول شده بود به یاد آورد و از شجاعت خود برای ادامه دادن استفاده کرد.
در بحبوحه نبرد، کستیل سخنان بهشت را به یاد آورد - که او یک انتخاب دارد. پس از آن بود که او به قدرت واقعی اراده خود - انتخاب بین نور و تاریکی - پی برد. کستیل با این قدرت جدید توانست پادشاه شیطان را شکست دهد و جهان نجات یافت.
کستیل با احساسی تازه از شجاعت و اراده به بهشت بازگشت. او راه درستی را انتخاب کرده بود و مأموریتش با موفقیت انجام شده بود. او می دانست که شجاعت او جهان را نجات داده است و سرشار از شادی و غرور بود.
کستیل در سفر خود درس مهمی آموخته بود: این که شجاعت و ایمان می تواند به ما کمک کند تا بر هر چالشی غلبه کنیم. او عهد کرد که هرگز آن درس را فراموش نکند و از شجاعت خود برای کمک به دیگران در نبردهای خود استفاده کند.