کار تیمی دوقلو
روزی روزگاری در یک خانه کوچک دنج پسر جوانی با برادر دوقلویش زندگی می کرد. آنها دوستان جدایی ناپذیری بودند و عاشق گذراندن وقت با هم، لذت بردن از روزهای خود در بازی و کاوش بودند. یک روز مادرشان برای کارهای خانه از آنها کمک خواست.
پسرها از این ایده هیجان زده شده بودند و تصمیم گرفتند که کارهای خانه را تقسیم کنند. یکی طبقات را جارو می کرد و دیگری اتاق خوابش را مرتب می کرد. آنها نمی توانستند صبر کنند تا به مادرشان نشان دهند که چه تیم بزرگی می توانند باشند.#
پسر اول هنگام جارو کردن طبقات، اسباببازیای را پیدا کرد که مدتها پیش گم کرده بود. او به سرعت با دوقلو خود تماس گرفت تا این کشف هیجان انگیز را به اشتراک بگذارد. هر دو خندیدند و اوقات خوشی را که با آن اسباب بازی گذراندند به یاد آوردند.
همانطور که آنها به کارهای خود ادامه دادند، گنجینه های فراموش شده بیشتری پیدا کردند، مانند نقاشی های قدیمی که با هم ساخته بودند. مادرشان از دور تماشا میکرد و به پسرانش برای همکاری و کمک در خانه افتخار میکرد.
وقتی بالاخره کارهایشان را تمام کردند، خانه تمیز و درخشان بود. پسرها از اینکه در حین کار با هم چقدر لذت می بردند شگفت زده شدند. آنها نمی توانستند صبر کنند تا در مورد موفقیت کار تیمی خود به مادرشان بگویند.
مادرشان آنها را محکم در آغوش گرفت و از کمک آنها تشکر کرد. او به آنها گفت که چقدر به کار تیمی آنها افتخار می کند و چقدر خوشحال است که آنها را به خوبی با هم کار می کنند.
از آن روز به بعد، دوقلوها به مادرشان در کارهای خانه کمک میکردند، زیرا میدانستند که وقتی با هم کار میکنند، میتوانند هر کاری را انجام دهند. و این، دوستان عزیزم، داستان این است که چگونه کار گروهی همه چیز را بهتر می کند.#