چالش فوتبال شایان
شایان پسر جوانی بود که عاشق فوتبال بود. اما والدینش تمایلی به رفتن او به کلاس فوتبال نداشتند. او تمام تلاش خود را می کرد تا آنها را متقاعد کند، اما پدرش همیشه همین را می گفت - اگر شایان می توانست در مدرسه نمرات خوبی کسب کند، به او اجازه می داد در کلاس فوتبال شرکت کند. #
و بنابراین شایان زانو زد و به سختی درس خواند و تمام تلاشش را کرد تا نمرات خوبی بگیرد. او سخت کار می کرد و زمان بیشتری را در کتابخانه می گذراند و زمان کمتری را با دوستانش می گذراند. اما هر چقدر هم که تلاش می کرد، باز هم احساس می کرد که در مدرسه جا افتاده است. #
یک روز که داشت برای امتحان آماده می شد، پدر شایان وارد شد و متوجه زحمات او شد. او آنقدر تحت تأثیر فداکاری پسرش قرار گرفت که در نهایت موافقت کرد که او را به کلاس فوتبال برود. شایان به وجد آمده بود! #
و به این ترتیب، شایان شروع به حضور در کلاس فوتبال کرد. او توسط پسران و دختران هم سن و سال خود که همه مشتاق یادگیری این ورزش بودند احاطه شده بود. با بسیاری از دوستان جدید که او را تشویق می کردند، او بالاخره توانست رها شود و کمی سرگرم شود. #
دوستان جدید شایان او را تشویق کردند که بیشتر تمرین کند و برای تبدیل شدن به بهترین بازیکن تیم تلاش کند. نصایح آنها را پذیرفت و سخت کار کرد، اما در عین حال یادش بود که تفریح کند و مسائل را زیاد جدی نگیرد. #
شایان بعد از ماه ها تمرین و تلاش، بازیکن بهتری شده بود. او خوشحال بود که توانسته بود به پدرش ثابت کند که اشتباه می کند و به او نشان می دهد که می تواند کاری را انجام دهد که به آن علاقه دارد. #
شایان از پدر و مادرش سپاسگزار بود که به او اجازه دادند تا اشتیاق خود را دنبال کند و ورزشی را که دوست داشت یاد بگیرد. او یاد گرفت که از اهمیت نمرات خوب در مدرسه و متعادل ساختن تحصیلش با چیزهایی که به آنها علاقه داشت قدردانی کند. #