پنهان کردن معمای دکتر پنجه
در یک کلان شهر شلوغ، دکتر پنجه گریزان نامی بود که با صدایی خاموش زمزمه می شد، موجودی که مدت هاست همه را مجذوب خود کرده بود.
دکتر پنجه یک شرور معمولی نبود. چهره او پنهان ماند و او را به یک معما در این شهر شلوغ تبدیل کرد.
امروز او ماموریت داشت. رازی که از او محافظت می کرد در خطر بود. او باید به هر قیمتی از آن محافظت می کرد.
یک اشاره ناگهانی، بخشی مرموز از پازل کشف شد، مسابقه ای با زمان برای مرد بی چهره آغاز شد.#
دکتر کلاو سرنخ را رمزگشایی میکند و متوجه میشود که راز نزدیکتر از آن چیزی است که او تصور میکرد و در دید آشکار پنهان شده بود.
او راز را بازیابی می کند، راز او به جای حل شدن عمیق تر شده است. پیروزی از آن اوست، اما معما باقی است.#
معمای دکتر کلاو یک بار دیگر امن بود. اما شهر به زمزمه ادامه می داد، افسانه مرد بی چهره زنده می ماند.