پنجه برای نجات
در یک شهر آرام، دو سگ نگهبان، مارشال و بلو، بهترین دوستان بودند. آنها دوست داشتند به بچه های همسایه کمک کنند و باعث شوند که همه لبخند بزنند و احساس امنیت کنند. یک روز آفتابی، صدای گروهی از بچه ها را شنیدند که درخواست کمک می کنند.
مارشال و بلو با عجله به سمت بچه ها رفتند و متوجه شدند که توپ آنها در بالای درختی گیر کرده است. سگها به سرعت نقشهای برای بازیابی آن طراحی کردند که مارشال بالا میرفت و آبی در زیر آن را حمایت میکرد.
هنگامی که مارشال به بالای درخت رسید، با شجاعت پنجه خود را دراز کرد تا توپ را بگیرد. شاخه ناگهان ترک خورد، اما آبی از جا پرید و مارشال را به موقع گرفت.
مارشال و آبی در حالی که توپ را به سلامت در پنجه های خود داشتند، آن را به بچه های سپاسگزار برگرداندند. بچه ها تحت تاثیر کار تیمی و شجاعتشان، پرسیدند که آیا می توانند با هم بازی کنند.
مارشال و آبی توافق کردند که بازی کنند و لحظات فوق العاده ای را با بچه ها سپری کردند. آنها از آوردن، مخفی کردن و حتی سوار شدن بر پشت بچه ها لذت می بردند.
وقتی خورشید شروع به غروب کرد، همه خسته اما خوشحال بودند. مارشال و بلو متوجه شدند که نه تنها به بچهها کمک کردهاند، بلکه دوستان جدیدی هم پیدا کردهاند.
از آن روز به بعد، مارشال و بلو به کمک و محافظت از دوستان جوان خود ادامه دادند و ثابت کردند که کار تیمی، مهربانی و دوستی می تواند بر هر مانعی غلبه کند.