پسری که عاشق کشاورزی بود: یک ماجراجویی
پسری به نام پل در دهکده ای کوچک زندگی می کرد. او علاقه زیادی به کشاورزی داشت و عاشق گذراندن وقت در فضای باز در مزارع بود. یک روز تصمیم گرفت بیشتر کاوش کند و ببیند چه چیزهای جدیدی می تواند پیدا کند. #
پل سفر خود را آغاز کرد و به زودی به یک انبار متروکه قدیمی برخورد کرد. او با ورود به داخل احساس کنجکاوی و هیجان کرد و به زودی شگفت انگیزترین چیز را کشف کرد: انبار پر از ردیف و ردیف گیاهان و سبزیجات بود! #
پل نمی توانست چشمانش را باور کند و مصمم بود درباره این باغ پنهان بیشتر بداند. او اطراف را جستجو کرد و متوجه شد که گیاهان واقعاً در محیط انبار رشد می کنند و هر روز بزرگتر می شوند. #
پس از کاوش بیشتر در انبار، پل بیشتر مشتاق کشاورزی بود و مصمم بود که به رشد بیشتر گیاهان کمک کند. او راه هایی برای آبیاری گیاهان و مراقبت از آنها پیدا کرد و به زودی تلاش های او به نتیجه رسید. #
پل به مراقبت خوب از گیاهان ادامه داد و به تدریج انبار شروع به شبیه شدن به یک باغ زیبا کرد. او حتی شروع به کاشت برخی از بذرهای خود کرد و رشد آنها را با غرور تماشا کرد. #
پل بسیار به داشتن باغی برای خود افتخار می کرد و هر لحظه ای را که صرف مراقبت از آن می کرد، گرامی می داشت. او مدام از انبار بازدید می کرد تا رشد گیاهان را تماشا کند و از به اشتراک گذاشتن این دانش با دیگران لذت می برد. #
عشق پل به کشاورزی تنها با هر روزی که در انبار می گذراند قوی تر می شد. او به مراقبت از گیاهان ادامه داد و اهمیت و لذت کشاورزی را به دیگران آموخت. #