پسری به نام اشکان تعجب می کند که چرا نوروز اینقدر مهم است؟
اشکان به آسمان خیره شد و در شگفت بود که چرا جشن گرفتن سال نو ایرانی یا نوروز بسیار مهم است. او از شب قبل شنیده بود که مادرش در مورد آن صحبت می کند، اما او نمی فهمید. او دید که روز به شب تبدیل شد و آسمان تاریک شد. #
مامان چرا نوروز می گیریم؟ اشکان در حالی که چشمک زدن ستاره ها را در آسمان شب تماشا می کرد پرسید. وقتی به تعطیلات و همه جشن هایی که همراه با آن می آمد فکر می کرد، احساس هیجان می کرد. #
مادرش لبخندی زد و اهمیت تعطیلات را توضیح داد. او از این صحبت کرد که چگونه نوروز آغاز بهار بود، زمانی که جهان خود را تازه کرد و همه گل ها شروع به شکوفایی کردند. او همچنین از آداب و رسوم سنتی ای که در روز نوروز برگزار می شود، مانند تهیه غذاهای مخصوص و اهدای هدایا به او گفت. #
اشکان مجذوب توضیحات مامانش شد و حس قدردانی و شادی جدیدی برای تعطیلات پیش رو داشت. او ایده شروع تازه و جشن گرفتن زیبایی بهار را دوست داشت. #
بعد از ظهر همان روز، اشکان تماشا کرد که خانه پر از بوی غذاهای خوشمزه، صدای خنده و منظره دوستان و خانواده بود که برای جشن گرفتن این تعطیلات خاص دور هم جمع شده بودند. #
صبح روز بعد، اشکان با احساس شادابی و انرژی از خواب بیدار شد، با قدردانی تازه ای از نوروز و پیام آغازهای جدید آن. اهمیت دور هم جمع شدن و قدردانی از زیبایی های دنیا را به او یادآوری کردند. #
اشکان در حالی که به تمام شادی ها و زیبایی های سال نو ایرانی فکر می کرد با خود لبخند زد و پر از امید به آینده بود. #