پسری با دستان توانا
روزی روزگاری پسری به نام محمد در روستای کوچکی زندگی می کرد. او به خاطر قدرت و عشقش به خانه سازی شهرت داشت.#
یک روز محمد تصمیم گرفت خودش خانه ای بسازد. او مواد را جمع کرد و دست به کار شد، شب و روز چکش کاری و اره کردن.#
ناگهان، یک هیولای وحشتناک از جنگل ظاهر شد، ویرانی را ویران کرد و مصالح ساختمانی را پراکنده کرد. محمد اما نترسید.#
محمد با قدرت زیاد و تفکر سریع خود هیولا را به مسابقه قدرت دعوت کرد که اگر برنده شود هیولا باید برود.#
مسابقه سختی بود، اما قدرت و اراده محمد پیروز شد. هیولا، شکست خورده، دوباره به جنگل فرو رفت.#
با از بین رفتن هیولا، محمد توانست به ساختن خانه خود ادامه دهد. شجاعت او الهام بخش دهکده شد، که به کمک او آمدند تا کار را تمام کند.
شجاعت و قدرت محمد نه تنها به او کمک کرد تا خانهاش را بسازد، بلکه از روستای خود در برابر هیولا محافظت کرد. او واقعاً پسری بود با دستان قدرتمند.