لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
پری در ساکورا
پری یک دختر جوان ماجراجو بود که در روستای کوچکی به نام ساکورا زندگی می کرد. هر جا که می رفت، پر از کنجکاوی و هیجان بود. او هر روز جنگل را کاوش می کرد، گل های وحشی را جمع آوری می کرد و از درختان میوه می چید. اما، او چیزهای بیشتری از زندگی خود می خواست، بنابراین یک روز تصمیم گرفت راهی برای خروج از دهکده خود پیدا کند و دنیای فراتر از آن را کشف کند. #
هنگامی که پری شروع به بستن چمدان خود برای سفر کرد، مادرش یک هدیه کوچک از خانواده آنها به او داد. این یک گردنبند جذاب بود که برای پری در سفرهایش شانس آورد. او از ژست مادرش بسیار سپاسگزار بود و قول داد که از این فرصت شگفت انگیز نهایت استفاده را ببرد. او خداحافظی کرد و با کیف و گردنبند جذابش به دنیای ناشناخته آن سوی ساکورا رفت. #
پری ساعت ها راه رفت و خیلی زود شب شد. او خسته بود اما مصمم بود به مقصد برسد. پری تصمیم گرفت برای شب استراحت کند و گردنبند جذابش را در دستانش حلقه کرده بود. در کمال تعجب او با نور آبی درخشید و مسیر او را روشن کرد. پری به بالا نگاه کرد و فراتر از تاریکی، ستارگان روشن‌تر از همیشه درخشیدند. #
صبح روز بعد، پری همچنان با هدایت نور گردنبند طلسم به راه افتاد. او شروع به احساس اعتماد به نفس بیشتری می کرد و آماده رویارویی با هر یک از موانعی بود که ممکن است سفر او به همراه داشته باشد. مطمئناً، پس از مدتی، پری با سنگی غول پیکر روبرو شد که راه او را مسدود کرده بود. او می‌دانست که باید راهی برای دور زدن آن پیدا کند، اما نتوانست راهی پیدا کند. #
پری ساکت ایستاد و نفس عمیقی کشید. چشمانش را بست و به خانواده اش فکر کرد که در خانه بودند. بعد به هدفش فکر کرد و دوباره چشمانش را باز کرد. او می دانست که اکنون نمی تواند به عقب برگردد. با شجاعت تازه ای که پیدا کرده بود، به آرامی شروع به حرکت این تخته سنگ اینچ به اینچ کرد تا اینکه مسیر کوچکی آشکار شد. #
همانطور که پری به سفر خود ادامه داد، متوجه شد که گردنبند جذاب نه تنها به او شجاعت می دهد، بلکه به او قدرت ادامه راه می دهد. سرانجام پری پس از روزها سفر به مقصد رسید. همانطور که در ورودی ایستاده بود، متوجه شد که تلاش او تازه شروع شده است. #
پری از زمانی که دهکده خود را ترک کرده بود، راه طولانی را طی کرده بود و اکنون اعتماد به نفس و قدرت لازم برای مقابله با هر چالشی را داشت. او لبخندی زد و از محبت و حمایت خانواده اش تشکر کرد و قول داد که باعث افتخار آنها باشد. پری با درخششی در چشمانش، وارد ماجراجویی جدیدش شد. #
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.