پرتره صحبت کردن نقاش
در استودیوی هنری آرام خود، لوکاس، یک جوان حساس و هنرمند، نتوانست جلوی انتظار خود را برای ترسیم چهره ای جدید بگیرد.
او با استفاده از رنگهای پر جنب و جوش، چهرهای زیبا ساخت که شروع به گرفتن زندگی کرد و او را شگفتزده کرد.#
ناگهان لوکاس صدای آرامی را شنید، "سلام، لوکاس" که از چهره نقاشی شده بیرون آمد و او را با تعجب از جا پرید.
او خودش را نیشگون گرفت و مطمئن شد که رویا نمی بیند، همانطور که شروع به گفتگو با خلاقیت نقاشی شده خود کرد.
لوکاس متوجه شد که نه تنها یک چهره، بلکه یک دوست جدید را نقاشی کرده است. گفتگوهای آنها درک او از هنر و زندگی را غنی تر کرد.
شاهکار او قدرت تخیل را به او آموخت و چگونه هنر می تواند شکاف بین واقعیت و خیال را پر کند.
این پدیده منحصر به فرد اهمیت هنر و تخیل را در زندگی لوکاس تکرار کرد، درسی که او برای همیشه گرامی خواهد داشت.