ویانا – دوست طبیعت
روزی روزگاری دختر جوانی به نام ویانا بود. او کودکی کنجکاو و ماجراجو بود که عاشق کاوش در فضای باز بود. هر روز صبح او با کنجکاوی از خواب بیدار می شد تا اسرار طبیعت را کشف کند. او مصمم بود تا تلاشی را برای یافتن منبع زیبایی طبیعت تکمیل کند. #
ویانا برای کشف زیبایی های پنهان طبیعت سفر خود را آغاز کرد. او در میان جنگلها، مراتع و مزارع باز گشت و گذار کرد. به هر طرف که نگاه کرد، شگفتی های طبیعت - درختان، کوه ها، دریاچه ها و رودخانه ها را دید. ویانا مجذوب عظمت فضای باز و زیبایی محیط اطرافش شد. #
ویانا به زودی متوجه شد که طبیعت می تواند شکننده باشد و باید از آن مراقبت شود. او متوجه شد که هوا آلوده است و رودخانه ها پر از زباله است. او از دیدن این که بی احتیاطی انسان آسیب زیادی به محیط زیست وارد کرده است ناراحت شد. #
ویانا تصمیم گرفت که از طبیعت محافظت کند. او به طور خستگی ناپذیری برای پاکسازی رودخانه های آلوده، کاشت مجدد درختان و مراقبت از ساکنان حیوانات معشوقش در فضای باز تلاش کرد. او امیدوار بود که تلاش هایش برای حفظ محیط زیست کافی باشد. #
دوستان ویانا در ماموریت او برای حفاظت از طبیعت به او پیوستند. آنها با هم به کاهش میزان زباله و آلودگی در رودخانه ها و کاشت مجدد درختان در جنگل ها کمک کردند. به زودی، محیط شروع کرد به شکلی که قبلا داشت. #
ویانا از دیدن تغییراتی که او و دوستانش در محیط ایجاد کردند، مملو از شادی شد. به هر طرف که نگاه کرد، طبیعت را در حال شکوفایی و شکوفایی دید. او به دوستی با طبیعت افتخار می کرد و می خواست شگفتی های بیرون از خانه را با همه کسانی که می شناخت به اشتراک بگذارد. #
ویانا درس بسیار مهمی آموخت - اینکه طبیعت باید محافظت و حفظ شود. او این پیام را به همه اطرافیانش منتقل کرد و تلاش کرد تا اطمینان حاصل کند که بشریت مراقبت بهتر از محیط زیست را یاد گرفته است. با انجام این کار، او اطمینان حاصل کرد که نسلهای آینده فرصت مشابهی برای کشف و قدردانی از زیبایی طبیعت داشته باشند. #