همراهان ناخواسته شایلین
شایلین، دختری مو مشکی با چشمان آبنوس، در دنیایی زندگی می کرد که شبیه دنیای ما نیست. هر شب که تاریکی فرو میآمد، ارواح و ارواح از او دیدن میکردند و باعث کابوس میشدند.
نهادها علیرغم درخواست های او هرگز او را تنها نگذاشتند. آنها داستان های سرد کننده ای را در گوش او زمزمه کردند و باعث شدند خواب او پر از ترس و وحشت شود.
شایلین تصمیم گرفت با آنها مقابله کند. یک شب او بیدار ماند و منتظر ماند تا ساعت نیمه شب زده شود و ارواح ظاهر شوند.
او شجاعانه با آنها روبرو شد و از او پرسید که چرا او را تعقیب کردند. ارواح پاسخ دادند آنها ارواح به دام افتاده بودند که به دنبال کمک برای یافتن آرامش بودند.
شایلین تصمیم گرفت به آنها کمک کند و قول داد هر کاری که ممکن است انجام دهد تا آنها را از رنج ابدی رها کند. ارواح آرام به نظر می رسیدند.#
او روزها را صرف تحقیق در مورد افسانههای محلی و رویدادهای تاریخی کرد و به دنبال پاسخهایی بود که ممکن است به رهایی ارواح کمک کند.
اما جان شایلین قبل از اینکه بتواند به وعده خود عمل کند به دلیل خستگی از پا درآمد. داستان او یادآور دنیایی است که توسط اکثر افراد دیده نشده است.