هادی، عاشق فوتبال
هادی پسر جوانی بود با اشتیاق زیاد - او عاشق فوتبال بود! تیم مورد علاقه او «اسبهای سرخ» بود و هر آخر هفته او در زمین بیرون میآمد و توپ را تعقیب میکرد و گل میزد. اما هر چقدر هم که تلاش کرد، هرگز نتوانست برنده شود. #
هر بار باخت هادی را غمگین می کرد اما باز هم هیچ وقت از بازی دست نکشید. همه اطرافیانش میتوانستند عزم او را ببینند، و او هرگز از این باور که روزی میتواند برنده شود، دست برنداشت. #
یک روز که هادی با تیمش بازی می کرد، یکی از هم تیمی هایش به طور اتفاقی گل به خودی زد. همه در شوک بودند و به هادی نگاه می کردند تا روز را نجات دهد. #
هادی عصبی بود اما موفق شد روی کار انجام شده تمرکز کند و گل پیروزی را به ثمر برساند. همه او را تشویق کردند و هادی برای اولین بار برنده شد. #
از آن پس هادی معتقد بود که هر چقدر هم تلاش کند و حتی اگر شکست بخورد، هرگز نباید از خود و آرزوهایش دست بکشد. او از هر نظر برنده بود، حتی اگر گاهی لغزش می کرد. #
هادی به بازی ادامه داد و هرگز از باور خود دست برنداشت. در نهایت تمام زحمات او نتیجه داد و توانست به اهدافش برسد و رویاهایش را محقق کند. #
داستان هادی ثابت می کند که مهم نیست راه پیش رو چقدر سخت است، اگر هرگز تسلیم نشوید و به تلاش ادامه دهید، همیشه می توانید به روش خود برنده باشید. #