نیوشا همیشه به دنبال مشاوره
نیوشا همیشه یک بچه کنجکاو بود. او از یادگیری چیزهای جدید و کاوش در دنیای اطراف خود لذت می برد. او همیشه میخواست بفهمد چرا همه چیز به همین شکل کار میکند و چرا مردم انتخابهایی را انجام میدهند. او به خصوص عاشق بحث و مناظره با مادر و پدرش بود! #
نیوشا می دانست که والدینش افراد عاقلی هستند که او همیشه می تواند برای مشاوره به آنها تکیه کند. هر زمان که با یک تصمیم دشوار یا مشکل چالش برانگیز روبرو می شد، همیشه برای راهنمایی به مادر یا پدرش مراجعه می کرد. آنها سالها تجربه و دانش داشتند و او به قضاوت آنها اعتماد داشت. #
وقتی نیوشا با مشکلی روبرو میشد که احساس میکرد خودش نمیتواند از پس آن برآید، از مادر یا پدرش راهنمایی میخواست. حتی اگر توصیه آنها پاسخ دقیقی نبود که او به دنبال آن بود، او هنوز ارزشی در خرد و درک آنها یافت. #
گاهی اوقات نیوشا از دوستان و همسالانش هم نصیحت میکرد، اما همیشه میدانست که والدینش کسانی هستند که میتواند بیشتر به او اعتماد کند. او میتوانست به آنها اعتماد کند تا به او توصیههای آگاهانه و صادقانه بدهند، و از حمایت آنها آرامش پیدا کرد. #
نیوشا در توصیههایی که از خانوادهاش دریافت میکرد، ارزش یافت، حتی زمانی که با آن موافق نبود. او متوجه شد که خرد والدینش اغلب عمیقتر از خرد اوست و او میتواند از دیدگاه آنها سود ببرد. #
نیوشا میدانست که همیشه نمیتواند انتخابهای درستی داشته باشد، اما از اینکه پدر و مادرش همیشه در کنارش هستند تا او را حمایت و راهنمایی کنند، آسودگی خاطر داشت. وقتی می دانست که همیشه می تواند برای مشاوره به آنها مراجعه کند، هرگز احساس تنهایی نمی کرد. #
مهم نیست که نیوشا در چه موقعیتی قرار گرفت، مطمئن بود که مادر و پدرش برای انجام بهترین انتخاب ممکن، مشاوره و حمایت لازم را به او خواهند داد. او همیشه از خرد و درک آنها سپاسگزار بود. #