نژاد بزرگ برادران
روزی روزگاری در شهر کوچکی پسر جوانی زندگی می کرد که علاقه زیادی به خودروهای پرشیا داشت. او چنان مجذوب طراحی زیبا و موتورهای قدرتمند آنها شده بود که آرزو داشت روزی صاحب یکی از آنها شود.
یک روز، برادر بزرگتر پسر، آرین، یک چالش هیجان انگیز را پیشنهاد کرد: مسابقه ای با زمان در شهر برای آزمایش دانش آنها از مکان های دیدنی شهر. جایزه: خودروی پرشیا رویاهایشان.
برادران به سختی مطالعه کردند و هر خیابان و نقطه عطفی را برای آماده شدن برای مسابقه حفظ کردند. پسر جوان یاد گرفت که دانش و اراده برای رسیدن به رویاهایش ضروری است، درست مثل داشتن ماشین رویایی اش.
در روز مسابقه، تمام شهر برای تشویق برادران جمع شدند. با بوق بلند مسابقه شروع شد! پسر جوان و آرین در شهر دویدند و هر خیابان و مکان دیدنی را که مطالعه کرده بودند به یاد آوردند.
در ادامه مسابقه، پسر جوان و آرین با چالشهای غیرمنتظرهای روبرو شدند: یک مسیر انحرافی، یک سگ گمشده و حتی یک رژه! هر مانعی برادران را مجبور می کرد تا از هوش، شجاعت و خلاقیت خود برای ادامه مسیر استفاده کنند.#
سرانجام پسر جوان و آرین با هم در یک عکس پرهیجان از خط پایان گذشتند. تمام شهر تشویق میکردند و تلاش، عزم و کار تیمی خود را جشن میگرفتند. برادرها جدا نشدنی بودند.#
اگرچه پسر جوان در آن روز برنده اتومبیل پرشیا نشد، اما ارزش کار، دانش و همکاری را آموخت. او می دانست که روزی به آرزوهایش می رسد و با برادرش در کنارش همه چیز ممکن است.