نفس و برس جادویی
با نفس، دختری باهوش و مطیع آشنا شوید. او دوست داشت دنیای پر جنب و جوش خود را با هدایت سخنان حکیمانه مادرش کشف کند. مادرش یک برس جادویی به او هدیه داد و به او گفت که قدرت خاصی دارد.
یک روز نفس یک دیوار خالی در جنگل پیدا کرد. او با یادآوری سخنان مادرش تصمیم گرفت تا با استفاده از قلم موی جادویی خود آن را با هنرهای زیبا پر کند.#
وقتی نفس شروع به نقاشی کرد، متوجه شد که هر ضربه قلم مو به هنر او جان می بخشد. نقاشی او پر از رنگ، حرکت و جادو بود.
ناگهان وزش باد برس او را با خود برد. نفس وحشت زده توصیه های مادرش را برای حفظ آرامش در مواقع سخت به یاد آورد.
نفس عمیقی کشید و راهی برای بازیابی برسش در نظر گرفت. او از موجودات نقاشی شده اش خواست تا به او کمک کنند تا قلم مو فراری را بگیرد.#
با کمک آنها، نفس براش او را پس گرفت. او از دوستان نقاشی شده خود تشکر کرد و به کارهای هنری خود ادامه داد و شخصیت های جدیدی را به دنیای نقاشی خود اضافه کرد.
نفس قدرت صبر و حل مسئله را آموخت. همانطور که او به نقاشی ادامه داد، از خرد مادرش و جادوی قلم مو او تشکر کرد.