نرگس و عروسک چتی
نرگس در گوشهای کوچک و ساکت از اتاقش نقاشی میکشید و با خرس عروسکی قهوهای محبوبش، بهترین دوستش، بازی میکرد. او خجالتی بود و برقراری ارتباط با سایر کودکان هم سن خود را چالش برانگیز می دانست.
یک روز که نرگس خرس عروسکی خود را در آغوش گرفته بود، ناگهان شروع به صحبت کرد! او شوکه شده بود و هیجان زده بود و فکر می کرد که آیا تخیل زنده اش زنده شده است.
خرس عروسکی نرگس را تشویق کرد تا نقاشی های زیبا و استعداد خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. آنها تصمیم گرفتند با دعوت از همکلاسی هایش برای دیدن آثار هنری او در یک گالری کوچک در مدرسه شروع کنند.
نرگس از ارائه خلاقیت هایش عصبی بود اما می دانست که خرس عروسکی او به او اعتقاد دارد. نفس عمیقی کشید و برای دعوت همکلاسی هایش از منطقه راحتی بیرون آمد.#
در روز مراسم گالری، نرگس از دیدن بسیاری از همکلاسی هایش که در حال حضور و تعریف از آثار هنری او بودند، به وجد آمد. او حتی چند دوست جدید پیدا کرد!#
همانطور که نرگس همچنان هنر خود را با دیگران به اشتراک میگذاشت، به لطف خرس عروسکی قهوهای خوش صحبتاش، راحتتر با مردم ارتباط برقرار کرد و دوستان جدیدی پیدا کرد.
نرگس دریافت که با به اشتراک گذاشتن اشتیاق و استعداد خود با دیگران، می تواند ارتباط برقرار کند و دوستی های پایدار ایجاد کند و این درس را همیشه با خود حمل می کرد.