ندا و باغ طلسم شده
روزی روزگاری در روستایی کوچک دختری کنجکاو و ماجراجو به نام ندا زندگی می کرد. یک روز آفتابی، او تصمیم گرفت جنگل های اطراف را کشف کند.
هنگامی که ندا وارد جنگل شد، به طور تصادفی به باغی مخفی برخورد کرد که با رنگ های زنده برق می زد. او نتوانست در برابر اصرار برای کشف این مکان دلربا مقاومت کند.#
ندا متوجه شد که گیاهان در رنج هستند و متوجه شد که باید راهی برای نجات آنها بیابد. او مصمم به دنبال راه حلی برای بازگرداندن زندگی به باغ بود.#
ندا متوجه شد که منبع آب باغ مسدود شده است. او شجاعانه از صخره ها بالا رفت، انسداد را برطرف کرد و آب دوباره آزادانه به جریان افتاد.
ندا متوجه شد که مقداری زباله در اطراف باغ پراکنده شده است. او با تمیز کردن هر قطعه، اهمیت حفظ طبیعت و تمیز نگه داشتن آن را درک کرد.
باغ طلسم با کمک ندا کم کم زیبایی خود را بازیافت. گیاهان شکوفا شدند و موجودات جادویی با سپاس از فداکاری ندا بازگشتند.#
ندا با قدردانی تازه ای از طبیعت و عزم خود برای به اشتراک گذاشتن دانش خود با دیگران برای محافظت از همه شگفتی های طبیعی به روستای خود بازگشت.