نبرد زنگ قرمزها
در باغی زیبا، سام، علی و سارا جوان های 8 ساله با هم بازی می کردند و می خندیدند و از نور گرم خورشید لذت می بردند.#
ناگهان زنبورهای قرمز رنگی ظاهر شدند که مصمم بودند بچه ها را بدرقه کنند و باغ را از آن خود کنند.
بچه ها با امتناع از واگذاری باغ خود، تصمیم گرفتند که به مقابله بپردازند. آنها با ساختن زره های موقت از برگ ها و شاخه ها شروع کردند.
آنها سپس چوبهایی پیدا کردند تا از آنها به عنوان سلاح استفاده کنند و به سمت زنبورهای قرمز حرکت کردند تا با آنها مقابله کنند و از باغ محبوب خود محافظت کنند.
نبرد ادامه داشت، زیرا بچه ها با تمام قدرت می جنگیدند. زنبورهای قرمز قوی بودند، اما بچه ها حاضر به عقب نشینی نشدند.
بالاخره زنبورهای قرمز متوجه شدند که با کبریت خود روبرو شده اند و عقب نشینی کردند و بچه ها را در باغ عزیزشان پیروز رها کردند.#
باغ پناهگاه امنی برای کودکان باقی ماند که اهمیت ایستادن برای خانه خود و محافظت از آنچه را که دوست داشتند را آموختند.