نازنین، عاشق اردک
نازنین دختری پر جنب و جوش و ماجراجو بود که چیزی جز کاوش در جنگل های نزدیک روستایش دوست نداشت. روزی در یکی از سفرهایش به اردکی مجروح برخورد کرد. سریع آن را جمع کرد و به خانه آورد. #
نازنین از اردک مراقبت کرد و آن را به سلامت بازگرداند. بعد از چند روز حال اردک خیلی بهتر شده بود و حالا بهترین دوست نازنین بود! او روزهایش را با دوست جدیدش به کاوش در جنگل گذراند و هرگز تنها نبود. به همان اندازه که او عاشق ماجراجویی بود، مطمئن شد که مراقب باشد و در امان بماند. #
نازنین و اردک از هم جدا نشدند و هر جا می رفت اردک ها دنبال می کردند. روزی نازنین به غاری برخورد کرد و اردک به او اشاره کرد که داخل شود. او با تردید پا به داخل گذاشت و دنیایی پنهان از افسون پیدا کرد. #
نازنین مجذوب زیبایی های غار شد و ساعت ها به کاوش و کشف رازهای آن پرداخت. اردک تمام مدت در کنار او ماند و او را در امان نگه داشت و مطمئن شد که گم نشود. در این دنیای پنهان، نازنین احساس می کرد چیز خاصی پیدا کرده است، مکانی برای خودش که می تواند بارها و بارها از آن بازدید کند. #
وقت رفتن شد، نازنین می دانست که همیشه می تواند با اردک خود به این مکان خاص بازگردد. وقتی غار را ترک کردند و به سمت روستا برگشتند، از اردک به خاطر همراهی وفادار و دلسوز او تشکر کرد. #
نازنین به خانه برگشت، ماجراجویی خود و اردک شگفت انگیزی را که او را همراهی کرده بود به همه گفت. همه شگفت زده شدند و الهام گرفتند و همه متفق القول بودند که اردک واقعاً یک همراه وفادار و دوست داشتنی است. #
نازنین درس مهمی گرفته بود، اینکه دوستی و مهربانی در غیرمنتظره ترین جاها ممکن است به دست بیاید. با ارداکی که در کنارش بود، هرگز تنها نبود و با هم تیمی غیرقابل توقف بودند. #