مهمان ناخوانده در کابین جنگل
در حین تهیه غذا، هیزم یک مادر و دخترش در کلبه جنگلی خود تمام می شود. مادر از دختر می خواهد که چیزهای بیشتری از جنگل بیاورد.
دختر با قلبی سنگین به جنگل می رود. به نظر می رسد درختان مانند غول ها خودنمایی می کنند، سایه هایشان به طرز شومی در گرگ و میش سوسو زننده می رقصند.
چالشهای غیرمنتظرهای به وجود میآیند که او گم میشود، به یک خرس خواب برخورد میکند و با یک بارندگی ناگهانی مبارزه میکند. شجاعت او شروع به کاهش می کند.#
علیرغم احتمالات، دختر ادامه می دهد و شجاعت او با عبور از هر مانع روشن تر می شود. او به یک منطقه فراوان از چوب خشک می رسد.#
او به اندازه ای که می تواند چوب جمع آوری کند و با هدایت نور ستارگان و ماه سفر خود را آغاز می کند.
دختر به کابین برمی گردد، مادرش با نگرانی منتظر است. او آتش روشن می کند و غذای آنها به زودی آماده می شود و دل آنها را گرم می کند.
بازدیدکننده ناخوانده آنها یک مسافر گمشده است. با دعوت از او به داخل، غذای خود را تقسیم می کنند و به قدرت واقعی شجاعت پی می برند.