مهاجم نفرت انگیز و ابر قهرمان
یک روز روشن و آفتابی در شهر شلوغ بود. مردم به دنبال زندگی خود رفتند، غافل از خطر قریب الوقوع که در راه آنها بود. آنها نمی دانستند که یک مهاجم نفرت انگیز در راه است و فقط یک نفر می تواند جلوی آن را بگیرد. #
مهاجم نزدیکتر و نزدیکتر میشد و شهروندان میتوانستند حضور آن را در هوا احساس کنند. اما همه امیدها از بین نرفته بود، زیرا شهر یک مدافع بعید داشت - یک قهرمان فوق العاده شجاع و شجاع که آماده نجات روز بود. #
ابر قهرمان از آسمان به پايين آمد و آماده مقابله با مهاجم بود. مهاجم با دیدن ابرقهرمان پر از خشم شد و با تمام قدرت به سمت قهرمان حمله کرد. اما قهرمان برای این چالش آماده بود و آنها آماده مبارزه شدند. #
قهرمان با استفاده از قدرت های فوق العاده خود توانست مهاجم را شکست دهد، او را از جایی که آمده بود بازگرداند و از شهر در برابر خشم آن محافظت کند. شهروندان مملو از تسکین و قدردانی از قهرمان شجاع و شجاعی بودند که روز را نجات داده بود. #
اما ابر قهرمان هیچ اعتباری برای پیروزی آنها قائل نشد. آنها می دانستند که وظیفه دارند از شهر محافظت کنند و آنچه را که در نظر داشتند انجام داده اند. ابرقهرمان بی سر و صدا پرواز کرد، ماموریت انجام شد، با آگاهی از اینکه کار درست را انجام داده اند راضی بود. #
شهروندان شهر برای همیشه قدردان ابر قهرمان قهرمان بودند که آنها را از چنگ مهاجم نفرت انگیز نجات داده بود. آنها زمزمه آنها را شنیدند: "هوشیار باشید و از شهر خود محافظت کنید." #
قهرمان فوق العاده همچنان مراقب شهر بود، همیشه هوشیار، آماده مقابله با هر دشمنی که شهر مورد علاقه آنها را تهدید می کرد. برای شهروندان شهر، قهرمان آنها یادآوری دائمی بود که باید همیشه از یکدیگر محافظت و مراقبت کنند. #