در یک شهر کوچک، دختری با موهای مشکی، فرفری، همیشه موهای بلند و وحشی خود را می پوشید. یک روز، مادرش تصمیم گرفت که زمان اولین مدل موی کرلی است. کرلی عصبی و ترسیده بود.#
وقتی به آرایشگاه می رفتند، مادر فرفری دست او را گرفت. قلب فرفری می تپید، اما سعی می کرد شجاع باشد. او فکر کرد: "شاید خیلی بد نباشد."
وقتی رسیدند، آرایشگر مهربان با لبخند از آنها استقبال کرد. فرفری به اطراف نگاه کرد و بچه های دیگری را دید که موهایشان را کوتاه می کنند و کاملاً خوشحال به نظر می رسیدند.
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.