تحقق رویاها
الناز و مرضیه سالهای زیادی بؤد که باهم دوست بودند، آنها با هم بسیار صمیمی و راحت بودند.
با وجود اینکه شهر محل زندگیشان یکی نبود و از هم دور بودند اما هرروز درباره مسائل مختلف، فیلم ها و شخصیت های مختلف با هم صحبت میکردند .
روزی الناز از مرضیه درباره ی رویایش پرسید ، مرضیه گفت : رویای ساختن مدرسه را در سردارد.
اما پولی ندارد که آن را بسازد .
الناز، دختری بسیار ثروتمند، به مرضیه اطمینان داد که در ساخت مدرسه به او کمک خواهد کرد. او به وعده خود عمل کرد و بیشتر بودجه را تامین کرد.
مدرسه ای را که مرضیه مدیر آن شد با موفقیت ساختند. در همین حال الناز آرزو داشت که به ترکیه برود.
الناز با ثروت هنگفت خود به ترکیه نقل مکان کرد و در یک کافه کنار دریا شروع به کار کرد و از حیوانات اطراف لذت برد.
دوستی آنها به شدت ادامه داشت. الناز در ترکیه راضی بود و مرضیه با خوشحالی مدرسه اش را اداره می کرد. آنها از داشتن یکدیگر خوشحال بودند.
با وجود دوری، پیوند آنها ناگسستنی ماند و نشان داد که دوستی واقعی حد و مرزی ندارد و به رسیدن به رویاها کمک می کند.