ماموریت پزشکی نازنین
روزی روزگاری در دهکده ای کوچک دختری روشنفکر و دلسوز به نام نازنین زندگی می کرد. او آرزو داشت که پزشک شود و به جامعه خود کمک کند. نازنین مصمم به قبولی در معاینه پزشکی خود شد.
روزی نازنین در حالی که به سمت کتابخانه می رفت یک پرنده مجروح پیدا کرد. او با دقت به زخم های آن رسیدگی کرد و متوجه شد که اشتیاق او برای شفا دادن فراتر از جامعه انسانی اش است.
با نزدیک شدن به معاینه پزشکی، نازنین احساس اضطراب کرد. با این حال، پرنده ای را که نجات داده بود به یاد آورد و این اعتماد او را به توانایی هایش تجدید کرد.
روز امتحان نازنین با سوالات چالش برانگیزی روبرو شد اما آمادگی او نتیجه داد. او از هوش، خلاقیت و الهام گرفتن از پرنده برای پاسخ به هر سوالی استفاده کرد.
نازنین بعد از امتحان منتظر نتیجه بود. زمانی که سرانجام نتایج به دست آمد، او با رنگهای درخشان پشت سر گذاشته بود. کار سخت او نتیجه داده بود و رویای دکتر شدن او یک قدم نزدیکتر بود.
نازنین به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت و به طبیب ماهری رسید. او به روستای خود بازگشت و خود را وقف کمک به مردم و حیوانات کرد و هرگز پرنده ای را که الهام بخش او بود فراموش نکرد.
سفر نازنین به او آموخت که با سخت کوشی، اراده و دلسوزی، هیچ محدودیتی برای دستیابی به آن وجود ندارد. او الهام بخش روستای خود و نسل های آینده شد.