مارولز پزشکی سارا
روزی روزگاری در شهر کوچکی دختر جوانی به نام سارا زندگی می کرد که به موهای مشکی درخشان و چشمان آبی درخشانش معروف بود. او عشق بی نظیری به داروسازی داشت.#
سارا هر کتابی را که در مورد گیاهان پیدا می کرد خواند و سعی کرد درمان های خود را بسازد. رویای او این بود که پزشک شود و برای کمک به دیگران درمان بیماری ایجاد کند.
سارا هر روز ساعت ها صرف مطالعه و آزمایش دستور العمل های پزشکی جدید می کرد. تلاش و کوشش او شروع به نشان دادن نتایج کرد. او می تواند بیماری های جزئی دوستان و خانواده اش را درمان کند.
روزی بیماری عجیبی شهرشان را گرفت. دکتر محل درمانده بود. سارا تصمیم گرفت درمانی پیدا کند. او بلافاصله تحقیقات و آزمایشات خود را آغاز کرد.#
پس از چندین روز کار بی قرار، سارا درمانی پیدا کرد که معتقد بود موثر خواهد بود. او معجون را به دکتری داد که آن را به مردم شهر بیمار تزریق کرد.
در چند روز معجون جادوی خود را نشان داد. کل شهر شروع به بهبودی کرد. آنها پیروزی سارا را جشن گرفتند و رویای دکتر شدن او دیگر یک رویا نبود.
سخت کوشی، فداکاری و اشتیاق سارا برای شفای مردم، او را به یک قهرمان محلی تبدیل کرد. رویای پزشک شدن او به واقعیت تبدیل شد و او به سفر خود در شفا ادامه داد.