لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
ماجرای کلمات ساده حسام
روزی روزگاری در روستای کوچکی پسر جوانی بود به نام حسام. او می خواست ساده صحبت کند تا همه بتوانند او را به راحتی درک کنند.
حسام تصمیم گرفت از پیرمرد خردمند روستا مشاوره بگیرد. بنابراین، او به کلبه کوچک دنج خود که در باغی زیبا قرار داشت، رفت.
با ورود حسام به کلبه، پیرمرد خردمند به درخواست او گوش داد و شروع کرد به او اهمیت ساده و واضح صحبت کردن را یاد می دهد.
حسام هر روز ساده حرف زدن را تمرین می کرد و به زودی می توانست به راحتی افکار خود را به دیگران منتقل کند. دوستانش تحت تاثیر پیشرفت او قرار گرفتند.#
روزی حسام با مسافر گمشده ای مواجه شد که به زبان آنها خوب صحبت نمی کرد. حسام از مهارت جدید خود برای کمک به مسافر برای یافتن راه خود استفاده کرد.
مسافر از کمک حسام قدردانی کرد و از سخنان ساده حسام خبر داد. خیلی زود افراد زیادی برای یادگیری از او آمدند.
کلمات ساده حسام تفاوت بزرگی ایجاد کرد، مردم را دور هم جمع کرد و دنیا را به مکانی آسان‌تر برای همه تبدیل کرد.
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.