ماجرای جادویی عشق اهورا به ایران
در دهکده ای کوچک، دختر جوانی به نام اهورا عشق بی اندازه به کشورش ایران داشت. کنجکاو و ماجراجو، او آرزو داشت زیبایی و تاریخ آن را بیشتر کشف کند. یک شب زیر آسمان پر ستاره سفر خود را آغاز کرد.
اهورا وارد شهر باستانی شگفت انگیز تخت جمشید شد. او از کاخ های باشکوه و کنده کاری های پیچیده شگفت زده شد و تاریخ قدرتمندی را که او را در برگرفته بود احساس کرد.
بعد، او صحرای نفس گیر لوت را کاوش کرد. اهورا با خیره شدن به تپه های شنی سر به فلک کشیده، پیوندی عمیق با طبیعت مقاوم و زیبایی سرزمینش احساس کرد.
سفر اهورا او را به ساحل دریای فریبنده خزر برد. امواج در اطراف او فرو ریختند و قلبش را پر از هیبت و احترام تازه ای به تنوع ایران کردند.#
اهورا در تبریز، بازار زیبای ثبت شده در فهرست یونسکو را تحسین کرد. او از رنگهای پر جنب و جوش و فضای شلوغ شگفت زده شد و ضربان قلب شهر را حس کرد.
سرانجام اهورا به مسجد خیره کننده نصیرالملک شیراز رسید. شیشه های رنگارنگ خیره کننده روح او را با رنگ های درخشان خود که نمادی از میراث غنی ایران است روشن می کرد.
اهورا در حالی که قلبش پر از عشق به وطن ایران بود به خانه بازگشت. او قول داد که همیشه شگفتی های آن را گرامی بدارد و تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارد و به میراث کشورش افتخار کند.#