ماجراهای نیمه شب پرنیا
در شهری آرام دختری به نام پرنیا زندگی می کرد. او کنجکاو بود و همیشه حتی در شب به گوشی هوشمند خود چسبیده بود.#
یک شب، پرنیا یک برنامه مرموز را در تلفن خود کشف کرد و تصمیم گرفت آن را کشف کند.
این برنامه به طور غیرمنتظره ای او را به دنیایی جادویی، پر از رنگ های زنده و موجودات عجیب و غریب منتقل کرد.#
پرنیا اگرچه غافلگیر شده بود، تصمیم گرفت این دنیای سورئال را کشف کند و با موجودات جذاب ملاقات کند و چالش های مختلف را حل کند.#
با وجود همه سرگرمی ها، پرنیا به زودی متوجه شد که ماجراجویی های آخر شب او بر فعالیت های روزانه او تأثیر می گذارد. او اغلب خسته بود و نمی توانست تمرکز کند.#
او تصمیم گرفت فعالیتهای آخر شب خود را محدود کند و از گوشی هوشمند خود به طور مسئولانه استفاده کند و خواب خوب را تضمین کند.#
پرنیا درس ارزشمندی را در مورد حفظ تعادل بین ماجراجویی های شبانه و زندگی روزمره، زنده نگه داشتن رویاهایش و در عین حال حفظ واقعیت خود آموخت.