لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
ماجراهای ناگوار Nama the Maggot
در یک پیله پروانه، ناما فکر می کند که پروانه است. با چشمان درشت سبزش آرزوی اوج گرفتن در آسمان را داشت. او شاد بود.#
روز فرا رسید، ناما شروع به مبارزه از پیله کرد. با لبخندی پیروزمندانه اولین پروازش را پیش بینی کرد.#
اما به جای بال، نما پاهای کوچکی پیدا کرد. فهمید که پروانه نیست. قلبش فرو ریخت.#
ناما افسرده سعی کرد چیزها را معنا کند. اما پس از آن، او متوجه موجودات دیگری مانند او شد. همشون انگل بودند و خوشحال بودند.#
نما از آنها مشاهده کرد و آموخت. او می‌دید که ماغول بودن یک مجازات نیست، بلکه یک زندگی متفاوت است.
با گذشت زمان، نام خود را پذیرفت و متوجه شد که در نوع خود منحصر به فرد است. او هویت جدید خود را پذیرفت.#
و به این ترتیب، نما انگل شادی را در پوست خود یافت و از زندگی خود نهایت استفاده را کرد.
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.