ماجراهای علی عاشق ریاضی
علی پسر جوانی بود که عاشق اعداد و ریاضی بود. هر روز صبح زود از خواب بیدار می شد تا مسائل ریاضی را انجام دهد. یک روز یک اتفاق غیرعادی افتاد. یک عدد دو از کتاب ریاضیش بیرون آمد و به علی سلام کرد! علی تعجب کرد. "دو؟" گفت من دوتا هستم میخوام باهات دوست بشم! علی با تعجب بیشتر گفت: بله بله البته!#
دو نفر به علی گفتند: «بیا برویم داخل کتاب، این هیجان انگیز است!». علی پرسید: چگونه؟ دو نفر پاسخ دادند: چشمانت را ببند و دست مرا بگیر. علی به قول خودش عمل کرد و خیلی زود خودش را در کتاب پیدا کرد! آنجا همه شماره ها دست به دست هم داده بودند و برای علی آهنگ تولد می خواندند. علی خیلی خوشحال شد که شروع به رقصیدن کرد. او قبلاً هرگز چنین شادی را احساس نکرده بود!#
دو نفر متوجه ابراز خوشحالی علی شدند و گفتند: "این قدرت ریاضی است! شما می توانید از چند عدد چیز شگفت انگیزی بسازید." علی از خرد دو در هیبت بود و گفت: "راست می گویی! من می خواهم در مورد ریاضی بیشتر یاد بگیرم!". دو لبخند زدند و گفتند: "بیایید بررسی کنیم که ریاضی چه کارهای دیگری می تواند انجام دهد!"
پس از سفری طولانی به جایی رسیدند که پر از کتاب و معادلات بود. علی از این منظره شگفت زده شد و گفت: "اینجا دنیای ریاضی است! من می توانم اینجا خیلی چیزها یاد بگیرم!". دو نفر پاسخ دادند: "بله، اگر نگرش درستی داشته باشی، می توانی چیزهای زیادی از ریاضی یاد بگیری". علی برای شروع یادگیری هیجانزده بود و دو خوشحال بود که به او کمک میکرد.
در طول روز، علی و دو با هم چیزهای زیادی یاد گرفتند. علی برای کشف دنیای ریاضی هیجانزده بود و دو خوشحال بود که راهنمای او باشد. در پایان روز علی گفت: "خیلی خوشحالم که امروز با شما آشنا شدم. ریاضی اکنون درس مورد علاقه من است!". دوتا لبخند زدند و گفتند: منم همینطور!
روز بعد، وقتی علی کتاب ریاضی خود را باز کرد، دو دوباره در کتاب بود. علی لبخندی زد و گفت: برگشتی! خیلی خوشحالم که دوباره میبینمت. دو نفر پاسخ دادند، "می دانستم که شما اینجا خواهید بود. بیایید با هم دنیای ریاضیات را کشف کنیم! من مطمئن هستم که می توانیم چیزهای بیشتری یاد بگیریم!"
و به این ترتیب، علی و دو وارد ماجراجویی جدیدی در دنیای ریاضی شدند. آنها هر روز معادلات جدیدی را بررسی می کردند و چیزهای جدیدی یاد می گرفتند. علی اکنون به لطف دوست جدیدش دو، ریاضی را بیشتر دوست دارد. آن دو تیمی غیرقابل توقف بودند!#