ماجراهای سافتی اسباب بازی
در یک اتاق بازی دنج یک اسباب بازی نرم و نوازشگر به نام سافتی زندگی می کرد. سافتی همیشه در کنار بهترین دوستش بود، پسری جوان در زمان بازی.#
یک روز پسر جوان یک اسباب بازی جدید، یک سگ نگهبان برای تولدش گرفت. سافتی کمی نادیده گرفته شد.#
سافتی دلتنگ آغوش گرم پسر بود. اما بیشتر از آن، سافتی از مفید بودن برای بهترین دوستش غافل شد.
یک روز سافتی متوجه شد که اسباب بازی سگ نگهبان پنجه اش پاره شده است. سافتی احساس وحشتناکی برای اسباب بازی همکارش داشت، اما این را فرصتی برای مفید بودن دید.
سافتی از چاشنی خود برای وصله پاره پاره اسباب بازی سگ نگهبان استفاده کرد. سافتی با وجود لاغرتر بودن، سرشار از گرما و شادی بود.#
وقتی پسر جوان اقدام فداکارانه سافتی را دید، تحت تأثیر قرار گرفت. او به ارزش واقعی سافتی پی برد و قول داد همیشه او را گرامی بدارد.
از آن روز به بعد، سافتی هرگز پشت سر نگذاشت. او به همه یاد داده بود که مهربانی همیشه به روش های غیرمنتظره پاداش می گیرد.