ماجراهای داریان: عشق به اشکالات و بازی ها
داریان پسر جوانی بود با تخیل بی حد و حصر و عاشق ماجراجویی. او اغلب به بادبانهای کشتیها در بندر نگاه میکرد و در مورد سرزمینهای دور در رویاپردازی میدید. اما داریان یک اشتیاق آرام و پنهانی هم داشت - او عاشق بازی و حشرات بود. او رویای یافتن همدم کاملی را در سر می پروراند که در عشق او به این دو شریک باشد. #
یک روز داریان در حال قدم زدن در کنار چمنزار بود که به طور تصادفی با کرمی برخورد کرد. کاترپیلار از نژاد کمیاب بود و به نظر می رسید با او به شیوه عجیب خود صحبت می کند. ناگهان روی بازویش خزید و شروع به زمزمه چیزی در گوشش کرد. #
داریان اسیر سخنان کاترپیلار شد و او را دنبال کرد تا اینکه به باغ پروانه های باشکوه رسیدند. پروانه های زیبایی از انواع و اقسام را دید که در حال بال زدن و رقصیدن در هوا بودند. #
داریان می خواست برای همیشه در این مکان جادویی بماند، اما کاترپیلار به او گفت که هنوز کار دیگری برای انجام دادن دارد. او باید بازی مناسبی برای بازی با پروانه ها پیدا می کرد تا بتواند عشق خود را با آنها تقسیم کند. #
داریان روزها جستجو کرد، اما نتوانست بازی کاملی را پیدا کند. او فکر کرد و فکر کرد و در نهایت به یک ایده رسید. او یک بازی جدید اختراع کرد - "Catch the Butterfly" - و او بلافاصله قهرمان باغ شد! #
به زودی داریان در سراسر جهان به عنوان پسری که عاشق باگ ها و بازی ها بود شناخته شد. چیزی که به عنوان یک علاقه پنهان شروع شد، به زودی به منبع غرور و تحسین تبدیل شد. وقتی همه او را ستایش و تحسین می کردند، سرشار از شادی بود و احساس عمیقی از موفقیت داشت. #
داریان خوشحال و راضی بود و میدانست که هر اتفاقی هم بیفتد، همیشه اشتیاق تازهای که به پروانهها و بازیها پیدا کرده است، دوباره به آن بازمیگردد. لبخندی زد و از کاترپیلار که راه را به او نشان داد تشکر کرد. #