ماجراهای آریان: پسری که می خواست افسر پلیس شود
آریان مثل بقیه بچه ها نبود. او می خواست چیز دیگری باشد. او می خواست افسر پلیس شود. او آرزو داشت که بتواند به مردم کمک کند و دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کند. او می دانست که این مسیر دشواری است، اما مصمم بود که آن را محقق کند. #
بنابراین یک روز آریان نقشه ای کشید. او تصمیم گرفت که از پلیس کمک بگیرد. او رفت تا با ماموران پلیس در مورد خوابش صحبت کند و از آنها راهنمایی بخواهد. او وقتی متوجه شد که آنها بیش از حد مایل به کمک به او هستند شگفت زده شد. #
افسران به آریان توصیه ها و راهنمایی های زیادی در مورد چگونگی تبدیل شدن به یک افسر پلیس موفق دادند. آنها به او کمک کردند تا اهمیت ارتباط خوب و فداکاری را درک کند. آریان در حالی که از کمک آنها تشکر می کرد، با عزم جدیدی پر شد. #
آریان فهمیده بود که افسر پلیس بودن فقط به معنای قوی یا شجاع بودن نیست. افسر پلیس بودن به معنای مسئولیت پذیر بودن، شهروندی بلندپایه و کمک به نیازمندان بود. او میدانست که برای این چالش آماده است و برای شروع آماده بود. #
آریان سفر خود را با داوطلب شدن در جامعه خود آغاز کرد. او در روزهای پاکسازی کمک کرد و به بچه ها در مورد شیوه های ایمنی خوب آموزش داد. او از این که چقدر در حال یادگیری است شگفت زده شده بود و احساس می کرد که از قبل تغییر ایجاد کرده است. #
با افزایش اعتماد به نفس آریان، او شروع به صحبت با افراد بیشتری در مورد رویای خود برای پلیس شدن کرد. او سخت کار کرد و به زودی پیشرفت کرد. او در دانشکده پلیس پذیرفته شد و در راه تحقق رویای خود بود. #
آریان اکنون یک افسر پلیس بود و به خود افتخار می کرد که این کار را انجام داد. او گواه زنده ای بود که کار سخت و فداکاری نتیجه می دهد. او مصمم بود کمک کند تا دنیا به مکانی بهتر تبدیل شود و دیگران را به دنبال رویاهایشان ترغیب کند. #