ماجراهای آراز: به آینده
آراز پسر جوانی بود که در روستایی کوچک زندگی می کرد. او یک برنامه نویس زبردست بود و هر روز با پشتکار با کامپیوترش کار می کرد. یک روز تصمیم گرفت از فرصت استفاده کند و از کامپیوترش برای سفر به آینده استفاده کند.
آراز با شروع سفر پر از هیجان بود. احساس کرد انرژی عجیبی و موجی از انتظار او را فرا گرفته است. او با هیبت به اطراف دنیای ناآشنا نگاه کرد و در این فکر بود که آینده چه خواهد بود.
آراز کم کم به جلو رفت و با موجودات عجیب و غریب جدید روبرو شد و دنیایی را که تا به حال تجربه نکرده بود یاد گرفت. هر مرحله از سفر پر از شگفتی ها و اکتشافات جدید، بزرگ و کوچک بود.#
آراز از مناظر و صداهای آینده شگفت زده شد. او دیدگاه و درک جدیدی از آنچه آینده ممکن است به ارمغان بیاورد به دست می آورد و حس جدیدی از عزم و شجاعت را احساس می کرد.
آراز داشت متوجه می شد که آینده پر از احتمالات است و هر چیزی با شجاعت و تلاش کافی امکان پذیر است. او احساس الهام و اشتیاق برای دنبال کردن رویاهای خود کرد.
سفر رو به پایان بود و آراز شجاعت و نیروی تازه یافته خود را جمع کرد و آماده بازگشت به زمان خود شد. وقتی به آیندهاش نگاه میکرد، احساس آرامش و خوشبینی داشت.
آراز وقتی به زمان خودش برگشت، متوجه شد که درس ارزشمندی از سفرش به دست آورده است. اگر کسی بخواهد این ریسک را بپذیرد، آینده احتمالات بسیار خوبی خواهد داشت. او احساس اعتماد به نفس می کرد و آماده بود تا هر کاری را که بعداً پیش می آمد انجام دهد.