ماجراجویی 6 ابرقهرمان – 3 برادر و 3 خواهر
یک شب طوفانی تابستانی در روستای کوچک گری تاون بود. شش کودک - سه برادر و سه خواهر - در خیابان ها مشغول بازی بودند که ناگهان نور درخشانی آسمان را پر کرد. با محو شدن رعد و برق، دریچه درخشان جادویی در آسمان بالای آنها باز شد. #
شش کودک نمی دانستند که این پورتال چه معنایی دارد، اما قبل از اینکه بخواهند درباره آن فکر کنند، نیرویی مرموز آنها را به داخل کشاند. وقتی چشمانشان را باز کردند، بچه ها خود را در دنیای جدید عجیبی دیدند. آسمان پر از رنگ های چرخان بود، درختان برگ های سبز پر جنب و جوش داشتند و به جای زمین، روی پتویی ضخیم از ابر ایستاده بودند. #
بچه ها خیلی زود متوجه شدند که توانایی های خاصی به آنها داده شده است - آنها اکنون ابرقهرمان بودند! با شجاعت تازه ای که پیدا کرده اند، به کاوش در دنیای عجیب و غریب جدید می روند. در حین سفر، با یک شرور تهدیدآمیز و هیولاهای ابری او روبرو شدند. بچهها میدانستند که باید برای نجات خانه جدیدشان بجنگند و به همین دلیل برای مبارزه با شرور شرور به نیروهای خود ملحق شدند. #
بچه ها با هم متحد شدند و شجاعانه با شرور و یارانش جنگیدند. پس از یک نبرد طولانی و طاقت فرسا، آنها توانستند بر دشمن خود پیروز شوند و جهان را نجات دهند. با این حال، شرور قول داده بود که برگردد و بچه ها می دانستند که باید برای نبرد بعدی آماده شوند. #
شش کودک شروع به آماده شدن برای نبرد بعدی کردند. آنها سخت تمرین کردند و مهارت های خود را به کمال رساندند و در نهایت دوباره آماده رویارویی با شرور شدند. وقتی شرور برگشت بچه ها آماده بودند و یک بار دیگر شجاعانه با او جنگیدند. #
بچه ها به شدت جنگیدند و پس از یک نبرد طولانی و طاقت فرسا توانستند یک بار دیگر دشمن خود را شکست دهند. پس از پیروزی در نبرد نهایی، بچه ها پیروزی خود را جشن گرفتند و پیروز به خانه بازگشتند. بچه ها قهرمان واقعی شده بودند و قدرت شجاعت و دوستی را آموخته بودند. #
بچه ها به خانه گریتاون بازگشتند و روستاییان پیروزی قهرمانان خود را جشن گرفتند. آنها داستان های قهرمانانه شش کودک را تعریف کردند و بچه ها می دانستند که شجاعت و دوستی آنها واقعاً روز را نجات داده است. #