ماجراجویی کنسرت بتسی
بتسی دختر جوانی بود که رویایی بزرگ داشت. او می خواست یک ستاره راک شود! او هر روز گیتار تمرین میکرد، آهنگهای مورد علاقهاش را میخواند و رویای روزی را میساخت که در مقابل جمعیت بنوازد. اما او هنوز خیلی جوان بود تا در هیچ مکان واقعی اجرا کند. تا زمانی که او در مورد کنسرت آینده مدرسه اش شنید. قلب بتسی از هیجان تپید. او در نهایت می تواند مهارت های خود را در مقابل یک مخاطب واقعی به نمایش بگذارد!%
بتسی هفته های منتهی به کنسرت را صرف سخت ترین تمرین کرد و مصمم بود بهترین اجرای عمرش را ارائه دهد. صبح کنسرت، او آنقدر هیجان زده بود که به سختی توانست خود را نگه دارد! او نمیتوانست منتظر لحظهای باشد که روی صحنه رفت و اجازه داد موسیقیاش بدرخشد.%
بتسی با عصبانیت به روی صحنه رفت، در حالی که دستانش می لرزیدند، قلبش تند می زد. همه نگاه ها به او دوخته شد و او ناگهان پر از شک شد. اینجا چه کار میکرد؟ آیا او واقعا می تواند این کار را انجام دهد؟ بتسی با نفس عمیقی به خود گفت که می تواند این کار را انجام دهد. او شروع به نواختن کرد و همه چیزهای دیگر را فراموش کرد زیرا موسیقی او فضا را پر کرد.%
بعد از کنسرت، بتسی احساس کرد که یک فرد جدید است. او به رویای خود جامه عمل پوشانده بود و سرانجام توانست خود را به شیوه ای کاملاً جدید ببیند. او به آنچه به دست آورده بود افتخار می کرد و مصمم بود برای رویاهایش تلاش کند.
بتسی حالا میدانست که مهم نیست با چه چالشهایی در زندگی روبرو میشود، اگر سخت کار کند و به خودش ایمان داشته باشد، میتواند به هر چیزی برسد. او درس مهمی آموخته بود و آماده بود تا دنیا را بپذیرد! %
بتسی از شب کنسرت آنقدر دور آمده بود. او به آرزویش رسیده بود و به ارتفاعات جدیدی رسید. او یک ستاره راک بود، جاه طلبی های خود را برآورده می کرد و الهام بخش اطرافیانش بود.%