ماجراجویی کاکادو مراقبت
روزی روزگاری دختری هفت ساله به نام مهسا بود که با برادر مهربانش صدر زندگی می کرد. آنها یک کاکادو دوست داشتنی به نام کاکل داشتند. یک روز مادرشان بیمار شد و در کارهای خانه به کمک نیاز داشت.#
مهسا تصمیم گرفت برای کمک به مادرش مسئولیت پختن شام خانواده را بر عهده بگیرد. با این حال، او قبلا هرگز آشپزی نکرده بود. کاکل که پرنده بسیار باهوشی بود تصمیم گرفت به مهسا در آشپزخانه کمک کند.#
کاکل با صدای جیر جیر و تکان دادن سر مهسا را در تمام مراحل پخت راهنمایی می کرد. آنها به آرامی با هم کار می کردند، مهسا سبزی را خرد می کرد و قابلمه را هم می زد، در حالی که کاکل مراقب بود چیز مهمی را از دست ندهد.#
در همین حال، صدر مشغول کمک به پدرشان در سایر کارهای خانه بود. او آب آورد، کفها را جارو کرد و اتاقها را مرتب کرد تا مادر بیمارش احساس بهتر و راحتی بیشتری کند.
بالاخره وقت شام فرا رسید. مهسا، کاکل، صدر و پدرشان دور میز جمع شدند تا از غذای خوشمزه ای که با هم درست کرده بودند لذت ببرند. مادرشان از این حرکت محبت آمیز قدردانی کرد و احساس کرد که روحیه او بالا رفته است.#
محبت و مراقبت کودکان باعث شد مادرشان نه تنها از نظر جسمی بهتر، بلکه از نظر عاطفی نیز احساس قویتری داشته باشد. او از فرزندانش و کاکل تشکر کرد و همه آنها می دانستند که به عنوان یک خانواده به هم نزدیکتر شده اند.
مهسا، صدر و کاکل از آن روز به بعد اهمیت احترام و کمک به والدین را درک کردند. ماجراجویی های آنها به آنها آموخته بود که عشق، مراقبت و کار گروهی واقعاً می تواند در زندگی یکدیگر تغییر ایجاد کند.