ماجراجویی پر ستاره نیکی
زمانی دختری به نام نیکی بود که عشق خاصی به فضا داشت. هر شب تا دیروقت بیدار می ماند و از بالکن کوچکش به ستاره ها خیره می شد.
یک شب، نیکی یک ستاره درخشان را دید. او آن را تشخیص نداد، کنجکاوی برانگیخته شد، او تصمیم گرفت که درباره این ستاره مرموز بیشتر بداند.
نیکی روز بعد را در کتابخانه محلی گذراند و هر کتاب نجومی را که پیدا کرد خواند. او یادداشت برداری کرد و نمودارها را کشید و مصمم بود در مورد ستاره خود بیاموزد.
پس از روزها تحقیق، نیکی یک نظریه داشت. ستاره درخشان یک ابرنواختر بود، ستاره ای که منفجر شده بود و اکنون در حال مرگ بود. او هم مجذوب و هم کمی غمگین بود.#
نیکی کشف خود را با دوستانش به اشتراک گذاشت. شگفت زده شدند! نیکی متوجه شد که نه تنها تماشای ستاره ها را دوست دارد، بلکه به دیگران نیز درباره آنها آموزش می دهد.
از آن روز، نیکی یک باشگاه کوچک نجومی را در مدرسه خود راه اندازی کرد. او شادی را در به اشتراک گذاشتن اشتیاق خود یافت. ستاره ها وقتی که دوستانی داشت که با آنها نگاه می کرد زیباتر به نظر می رسیدند.
نیکی یاد گرفت که دنبال کردن چیزی که دوست داری می تواند به چیزهای شگفت انگیزی منجر شود. او شادی را در ستاره ها یافت و آن را با همه کسانی که می شناخت به اشتراک گذاشت و دنیای او را نیز کمی روشن تر کرد.