ماجراجویی پرتو ماه
روزی روزگاری کودکی کنجکاو و ماجراجو به آسمان شب خیره شد و در رویای کاوش در ماه بود. او احساس کرد که ماه او را صدا می کند و تصمیم گرفت سفری هیجان انگیز را آغاز کند.
با ساختن یک سفینه فضایی از جعبه های مقوایی و تخیل خود، پسر برای برخاستن آماده شد. با کمک کمی از پرتوهای جادویی ماه به سمت ماه اوج گرفت.#
وقتی پسر به اوج میرفت، با ابرهای چرخان و ستارههای چشمکزن مواجه شد. او با شجاعت و هوش از موانع کیهانی عبور کرد و به ماه نزدیک شد.#
با فرود آمدن روی ماه، کودک چشمانش را باور نمی کرد! سطح صخرهای پر از شگفتیهای غیرمنتظره بود و او مشتاقانه شروع به کاوش کرد و ردپای خود را پشت سر گذاشت.#
در میان صخره های درخشان ماه، او موجودات ماه دوستی را کشف کرد که در ماجراجویی به او پیوستند. آنها شهر پرتو ماه خود را به او نشان دادند که پر از خیابان های درخشان بود.
با احساس خستگی اما احساس رضایت، زمان بازگشت به خانه فرا رسیده بود. موجودات ماه هنگام بازگشت پسر با سفینه فضایی خود و آماده برای سفر بازگشت، خداحافظی کردند.
پس از بازگشت ایمن به زمین، کودک می دانست که هرگز ماجراجویی ماه جادویی خود را فراموش نخواهد کرد. او به آسمان شب با قدردانی جدیدی از شگفتی هایی که در آن وجود داشت نگاه کرد.