ماجراجویی پرتو ماه
روزی روزگاری در دهکده ای کوچک پسری کنجکاو و ماجراجو زندگی می کرد که همیشه سرش در ابرها بود. یک شب، در حالی که به ماه خیره شد، فکر کرد که آیا می تواند به آنجا برود.
روز بعد، پسر تصمیم گرفت از مواد ضایعاتی که در اطراف خانه اش پیدا کرده بود، یک سفینه فضایی بسازد. پس از تلاش بسیار، او سرانجام خلقت خود را تکمیل کرد!#
در حالی که او از داخل سفینه فضایی موقت خود بالا می رفت، پسر پر از هیجان و انتظار بود. او دکمه پرتاب را فشار داد و سفر خود را به ماه آغاز کرد.#
پسرک در راه رسیدن به ماه با اشیاء پرنده زیادی مانند پرندگان، هواپیما و حتی سفینه های فضایی تخیلی دیگر مانند خود روبرو شد! او از این همه شگفت زده و خوشحال شد.#
ناگهان سفینه فضایی پسر شروع به لرزیدن کرد! سوختش تمام شده بود و هنوز به ماه نرسیده بود. او با فکر کردن سریع راهی برای استفاده از پرتوهای ماه به عنوان منبع سوخت جایگزین پیدا کرد.
ایده هوشمندانه پسر جواب داد و بالاخره به ماه رسید! او از ایستادن روی سطح آن و کشف زمین مرموز ماه بسیار خوشحال بود.
پس از ماجراجویی شگفت انگیز خود، پسر پر از غرور و بینش های جدید به خانه بازگشت. او متوجه شد که با شجاعت، خلاقیت و اراده، هر چیزی ممکن است - حتی سفر به ماه.